علی بهانه گیر
علی بهانه گیر
روزگاری در همین شهر خودمان مردی بود كه همه به او می گفتند علی بهانه گیر
علی بهانه گیر یازده تا زن داشت كه هر كدام را به یك بهانه ای زده بود ناقص كرده بود؛ طوری كه وقتی زن ها می خواستند بروند حمام, پول و پله ای می دادند به حمامی و حمام را قوروق می كردند كه پیش این و آن خجالت نكشند
از قضا یك روز كه زن های علی بهانه گیر می خواستند بروند حمام, دختر ترشیده ای رفت تو حمام قایم شد كه ببیند چه سری در این كارست كه زن های علی بهانه گیر از دیگران كناره می گیرند و همیشه با هم به حمام می روند
وقتی زن ها رفتند حمام و مشغول شست و شوی خود شدند, دختر ترشیده از جایی كه قایم شده بود, آمد بیرون, رفت بین آن ها و دید همه ناقص اند یكی گوشش بریده؛ یكی انگشت ندارد؛ یكی فلان جاش بریده و یكی بهمان جاش ناقص است خلاصه دید تن و بدن هیچ كدامشان بی عیب نیست
دختر گفت : چرا شماها همه تان درب داغان هستید؟
زن ها كه دیدند كار از كار گذشته و رازشان برملا شده, گفتند علی بهانه گیر ما را به این روز انداخته
دختر گفت : حالا كه او این قدر بی رحم است, لااقل شما یك كاری بكنید كه بهانه دستش ندهید
گفتند فایده ندارد هر كاری بكنیم, بالاخره یك بهانه ای می گیرد و می افتد به جان ما
دختر دلش به حال آن ها سوخت گفت : از بی عرضگی خودتان است بیایید من را براش بگیرید تا انتقام شما را از او بگیرم و بلایی به سرش بیارم كه از خجالت نتواند سر بلند كند
ادامه مطلب